کوچه‌پُشتی ...

بدون شرح!

کوچه‌پُشتی ...

بدون شرح!

می‌زند باران به شیشه ...


چه نازک‌م این روزها ؛

چه نازک‌م .

زود می‌شکنم ؛

زود می‌شکند ... این بغض لعنتی ...

.

.

همین!

نظرات 5 + ارسال نظر
فریدون جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:42 ق.ظ

اول -ممنونم از پاسخ هایتان

دوم- آه اگر می شد غمگین نشد/ اگر می شد حساس نبود/ اگر می شد بغض گلویمان را نمی گرفت/ اگر میشد اشک مان در نمی آمد / آه اگر می شد ...

شاد و سلامت باشید

اول - خواهش می کنم .

دوم- به گمانم آن وقت دنیا چیزی کم داشت . به گمانم آن وقت قدر لحظه های شاد و طلایی را نمی دانستیم ِ قدر لبخندها و سرخوشی های دلژذیر را ِ قدر خنده های از ته ِ دل را ... به گمانم قدر زندگی را نمی دانستیم .

ممنون و ...
زنده باشید و شاد ... همیشه

محسن جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ق.ظ http://after23.blogsky.com

می شکند؟ مطمئنید؟ چون من شنیده بودم بغض می ترکد. نمی شکند. ترک هم خوبیش این است که می شود یک جوری سر و ته اش را هم آورد.
بهرحال چه شکستنی و چه ترکیدنی. بغض اصلن برای این ساخته شده. کار دیگری از آن بر نمی آید. چه کارش دارید بنده خدا را؟

من فکر می کنم بغض ها سه دسته اند :

دسته‌ی اول : بغض هایی که به سادگی و عین همه ی بغض های ساده ی دنیا می ترکند . ساده اند ، مثل حباب ... می ترکند .

دسته‌ی دوم : بغض هایی که توی گلویت ، درست توی گلویت می مانند ، نمی ترکند ، راه نفس ات را می بندند و اگر فکری برایشان نکنی خفه ات می کنند .

دسته‌ی سوم : بغض هایی که می شکنند ...
یک وقت هایی هست که یک چیزی ، درونت ، درست چسبیده به قلبت شروع می کند به رشد ، به بزرگ شدن . حسش می کنی . می دانی اش می دانی که هست اما رهایش می کنی . بعد یک روزی می رسد که آن توده ی چسبیده به قلبت همه ی وجودت را می گیرد ، می شود همه ی وجودت . بعد کم کم‌اک صدای ترک خوردن ، صدای شکستن می آید ... از درونت ... بعد می شکنی ... از درون ... می شکنی ... بعد فقط اشک نیست که راهی به بیرون چشم ها پیدا می کند ... هزار تا حرف ، هزارتا خاطره ، هزار تا حس خوب و بد ِ تل‌انبار شده گوشه ی ذهنت ، قلبت ، وجودت خودشان را می سرانند به بیرون از تو ...
این جوری می شود که بغضت می شکند

...

بله ... راست می گویید . شکستنی باید بشکند ... حالا ترکیدنی هم باشد احتمالن باید بترکد .
کاریش که ندارم ... یعنی اصلن کاری از دستم برنمی آید .

پروانه شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ق.ظ

در درازای زندگی آن قدر احساسات آدمی را به بازی و مسخره میگیرند که کم کم در خودشان فرو می روند.
مراقب خودت باش

چشم بانو .

مراقب خودم هستم .

ممنون بابت مهربانی تان .

فرشته شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ http://fershteh.aminus3.com

خوب لحظه هایی هست که باید بشکنه...اگه نشکنه که چیزی نمی ماند از تو..پس بگذار بشکند...این بغض لعنتی

چشم ... بشکنه ؛
اصلن شکستنی باید بشکنه بانو

نسترن چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:34 ب.ظ http://www.nastarankhademi.blogfa.com

چه روزهایی که می آمدم ... و چند باره و چند باره این تقسیم بندی بغض هایت را می خواندم ... تا مگر آرام گردد این دل .. تا مگر آرام گردد این بغضِ شکسته .. و فکر می کنم که آرام گرفت ... دوست دارم نوشته هات رو ساحلِ قشنگم .. از تهِ دلم دوست دارم

این آرامش قبل از طوفان از نازنین .

به زودی دوبره این جا شلوغ خواهد شد ... خیلی زود ... خیلی زود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد